همان حال و هوایی امشب در من است که شب نماز جمعه ای داشتم که دستور قتل
عام صادر شد و فردایش ندا از میان ما رفت. بی بی سی را بعد از چند شب
بدون پارازیت دیدم و فهمیدم چرا در این شب مهم صاف و شفاف رویت می شود؛
چون بنا بود اطلاعیه سپاه را برای ارعاب مردم بخواند و هشدار بدهد و بعد
هم یک کارشناس اینطور تحلیل کند که سپاه به این دلیل ورود کرده است که
مخالفان را محارب و معاند بخواند و توجیه برای دستور تیر داشته باشد و...
ایرادی ندارد. مگر بالاتر از این هم هست؟ بیاینه پر از خشونت سپاه موقعی
منتشر شد تا دل مردم را بلرزاند و اثر بیانیه های خاتمی و موسوی و کروبی
را از بین ببرد و ما را به تردید بیندازد. مگر بالاتر از سیاهی رنگی هم
هست؟ از این وضع بدتر هم مگر می شود؟ چطور می توانیم زیر بار منت و ذلت
برویم و از آقایان بخاطر لطفی که ممکن است در حق ما بکنند متشکر شویم؟
درس فردای ما درس هیهات من ذلت است. امشب فرصتی است تا مرددها و آنها که
دلشان لرزیده، از تاریکی شب استفاده کنند و امان نامه یزید را بپذیرند و
در خانه هایشان را از تو قفل کنند. فردا آنکه می ماند ما هستیم و ما زیر
بار ذلت نمی رویم. بالاتر از سیاهی رنگی نیست. یاد وصیت نامه بعضی از
شهدای مملکتمان افتادم که نوشته بودند دوست داریم اگر مردیم قطعه قطعه
شویم و در راه خدا حتی یک قطره خون در بدنمان نماند... نمی دانم چه حالی
است که امشب مرا به نوشتن وصیت نامه واداشته. نوشتم. روی یک برگه از هرچه
داشتم گذشتم و خطاب به مادرم نوشتم که هرچه هست به مستمندان و فقیرانی
بدهید که در شهرستان کوچکمان زیر تازیانه فقر کمر خم کرده اند و نمی
دانند فقر از کدام در درآمده و بر سرشان آوار شده. نوشتم اگر مرا کشتند و
پیدایم نکردید همه خیابان های شهر، مزار من است و سر هر کوچه و خیابانی
مرا می یابید. و نوشتم اگر مردم و جنازه ام به دستتان رسید و اعضای بدنم
سالم بود همه را اهدا کنید تا شاید چند نفر از مرگ نجات پیدا کنند و جای
ما را بگیرند. چیزی برای از دست دادن نداریم ولی ذلت را نمی پذیریم. این
درس را امام حسین به ما داده و حالا امشب معنایش را می فهمم. بچه ها قوی
باشید. روز سختی در پیش است و روزهای سختی. کاش خیالم از یک بابت آسوده
می شد و آن حال و روز مادرم است که از سر شب نشسته و انگار که فرزندش
راهی جبهه باشد مدام می گوید نرو نرو نرو... او امشب بی خواب است و کاش
چیزی داشتم تا برایش بگذارم و آرامش کنم... صدای رعد آسمان را می شکافد و
قطره های باران موسیقی این شب پر از سکوت را کامل می کند. کم کم دارد صبح
می شود. این شب تیره سرآخر سپید می شود. روزگار بر آیندگان خوشتر از این
باد. یا حسین
۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه
اگر مرا کشتند و پیدایم نکردید همه خیابان های شهر، مزار من است
ارسال شده توسط Aria در ۱۲:۵۹
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
جستجوی این وبلاگ
Blog Archive
-
▼
2009
(46)
-
▼
سپتامبر
(25)
- مسعود بهنود برای عاطفه امام نوشت
- رسانه ای غیر قابل سانسور
- چرا هفت تیر پر از مامور و نیروهای امنیتیه؟
- 13 آبان روز مبارزه با استکبار، ما که اهل تجمع و ای...
- Fwd: فیلم توضیح تجاوز به مریم صبری در حوادث اخیر!...
- قانون مصونیت قضایی بسیج !!؛
- هزار بار بنویس من خرم !!!؛
- حمله به خاتمی با چاقو
- اکونومیست: دولت متزلزل در ایران
- قطع شدن اینترنت در ایران
- بازداشت شده گان روز پنچشنبه
- مسیح علی نژاد و تحلیل روز قدس
- اگر مرا کشتند و پیدایم نکردید همه خیابان های شهر، ...
- دم تماشاچیها گرم، دیشب بعد از بازی پرسپولیس شعار ...
- قطعه جدید از استاد شجریان؛ ای شادی آزادی
- ممنوع تصویری های جدید
- این خاک مال ماست
- دستگیری های گسترده در قم
- روزنامه شرق رفع توقیف شد
- بازهم دورغ بیست و سی افشا شد
- جمع آوری امضا برای ترک جلسه
- یک توصیه و چند شعار برای راهپیمایی روز قدس
- دومین نافرمانی گسترده از اوامر رهبر، حکم بیهوشی او...
- هرکسی با خودش چند نفر رو بیاره؛ عصر امروز مسجد هدا...
- پایگاه های بسیج دانشگاهها در حال تجهیزند
-
▼
سپتامبر
(25)
0 نظرات:
ارسال یک نظر