۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

موج جدید دستگیری ها

با نزدیک شدن به 13 آبان و ترس رژیم از حضور معترضان ، موج جدیدی از دستگیری اصلاح طلبان و خانواده های آنها به راه افتاده است . آنها با خیال خام خود میخواهند با ترس و ارعاب مردم را از حضور اعتراضی منصرف کنند . سیزده آبان پاسخ دندان شکنی به آنها خواهیم داد


۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

مذاكره اتمي با آمريكا و اسرائيل

خبرگزاري هاي خارجي خبر از مذاكره مقامات ايران و آمريكا بر سر غني سازي در خارج از خاك ايران داده اند و با اين حساب اين همه تبليغات و هزينه براي غني سازي داخلي همش شعار بود و آقايان براي اينكه به اهدافشون برسند سر تعظيم جلوي آمريكايي ها خم كردند ، اسرائيل هم خبر از مذاكره هسته ايي با ايران داده كه مقامات ايران تكذيب كردند و با اين حساب ميشه مطمئن بود كه مذاكره صورت گرفته و در صورت احساس خطر حضرات همه جور باجي ميدهند


بالاخره بايد احمدي ن‍‍ژاد به فكر فك و فاميلاش توي اسرائيل باشه


۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

کمپین یک میلیون امضا برای تقدیر از انتحارگران

در پی انفجارهای استان سیستان و بلوچستان که به اعدام چند تن از جنایتکاران انجامید ، موجی از پیام های تبریک به خانواده آن شهید انتحارگر ارسال و مراتب قدردانی از ایشان به عمل آمد. در یکی از پیام های ارسالی از عزیزان انتحارگر خواسته شده بود سری هم به تهران و مقر نماز جمعه های این شهر بزنند و موجبات شادی امت را فراهم سازند. در همین راستا ایمیلی هم ساخته شده و به تقاضاکنندگان امکان می دهد تا درخواست های خود را در این باره ارسال کنند. کمپین یک میلیون امضا نیز برای تقدیر و درخواست از انتحارگران ایجاد شده و به زودی شماره حسابی برای واریز کمک های مردمی به این گروه ها اعلام می شود.

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

فوری: بسیج و نیروهای پلیس دانشکده فنی را تعطیل کردند

شعارهایی که دانشجویان فنی دانشگاه آزاد تهران مرکز از ساعت 12 ظهر امروز سر داده بودند با ورود بسیجی های دانشگاه و بیرون از دانشگاه به کرکری تبدیل شد و تمام دانشکده را پر کرد. تعداد بسیجی ها نسبت به دانشجویان معترضی که شعارهای ضددولتی می دادند بسیار کمتر بود و همین مسئله حدود ساعت دو بعدازظهر باعث شد تا نیروهای پلیس وارد دانشگاه شوند و با کمک حراست و بسیج، دانشکده را به تسخیر دربیاورند و دانشجویان را از دانشگاه بیرون کنند. کلاس های ظهر به بعد این دانشکده به خاطر فضای متشنجی که بوجود آمد تعطیل شده و به جای دانشجوها، پلیس و بسیج و حراست در دانشگاه هستند.

دانشکده فنی را شعار برداشته؛ یکطرف سبزها و یکطرف بسیجی‌ها

خبر تکمیلی از تجمع دانشجویان فنی دانشگاه آزاد تهران مرکز این است که تعداد دانشجویان معترض دویست تا سیصد نفر هستند که بیشتر محوطه را در اختیار دارند و شعارهای ضد دولتی سر می دهند. در مقابل آنها گروهی حدودا سی تا پنجاه نفره از بسیجی هایی که انگار از بیرون دانشگاه آمده اند، دارند شعار می دهند "خونی که در رگ ماست هدیه به ..." کرکری دو طرف از ساعت 12 به بعد شروع شده و نمی دانیم شروعش به چه دلیل بوده.

فوری: دانشکده فنی دانشگاه آزاد شلوغ شده

چند دقیقه پیش بچه های دانشکده فنی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز (پونک) خبر دادند که دانشجوها دارند در محوطه دانشگاه شعار می دهند. شعارهایی در حمایت از خاتمی و موسوی و جنبش سبز و به مناسبت سالگرد تولد خاتمی. ارتباط تلفنی قطع شده و موفق به تماس نمی شویم. در صورت کسب خبر جدید اطلاع رسانی می شود.

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

13 آبان متفرق نشویم، پیشنهاد می کنم جلوی سفارت امریکا برویم

روز 13 آبان قرار است روز مهمی برای جنبش سبز باشد. از یک هفته پیش اطلاعیه ها و پوسترهای مربوطه دارد ردوبدل می شود و در میان مردم هم زبان به زبان می گردد. اما آیا قرار است آن روز جلوی سفارت روسیه برویم؟ به نظرم این ماجرا مشکلاتی دارد که قابل پیش بینی است. اول اینکه آنجا راهپیمایی جریان ندارد و مفتخورها همه جمع می شوند توی خیابان طالقانی و دوربین های تلویزیونی و احیانا رسانه های خارجی هم همین طور. دوم اینکه متفرق کردن و بستن مسیرهای منتهی به سفارت روسیه قطعا در دستور کار نیروی انتظامی قرار می گیرد و آن وقت برای جمع شدن جلوی سفارت امریکا کاری نمی شود کرد و 13 آبان از دستمان می رود. پیشنهادم این است که مثل روز قدس همان جایی جمع شویم که تظاهرکنندگان دولتی جمع می شوند. ما قرار است مثل روز قدس این روز را هم تسخیر کنیم و این کار زمانی انجام می شود که تعداد و رنگ و نیرویمان را به رخ آنها بکشیم. دوستان در این باره به جمع بندی برسند تا دیر نشده.

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

بعد از اعتراف احمد خاتمی، سخنان مرتضی طلایی نشانه دیگری از موفقیت جنبش سبز

بعد از اینکه سخنران منفور نماز جمعه های تهران یعنی احمد خاتمی به شعار جمهوری ایرانی و تجمع کنندگان سبز روز قدس حمله کرد، حالا مرتضی طلایی هم به انتقاد از اسکناس های سبز و شعارنویسی ها علیه مقامات نظام پرداخته و به بانک مرکزی پیشنهاد داده که این اسکناس ها را جمع آوری کند! از سوی دیگر شعارنویسی در اتوبوس ها و مترو هم خشم آقایان را برانگیخته و بدجور سردرگم شده اند. اینها همه یعنی اینکه دم همه سبزها گرم.

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

13 آبان روز ماست حتی اگر احمد خاتمی سخنرانش باشد

خوشحالم که بالاخره فراخوان های دولت میرحسین موسوی و حامیانش برای دعوت به تجمع 13 آبان روی بالاترین آمد. جوش و خروشی دیگر لازم است. باید جواب حدادها و لاریجانی ها و همه جیره خوارهای وابسته به کودتا را بدهیم. از همین حالا اطلاع رسانی به دانش آموزان و دانشجویان را شروع کنیم و روز سبز دیگری بیافرینیم. وقتی روز ضد اسراییلی قدس با صدای ما به جهانیان رسید، چرا روز 13 آبان که روز مبارزه با استکبار است، بی صدای ما برگزار شود؟ این روز هم مال ماست حتی اگر احمد خاتمی سخنرانش باشد و از انقلاب تا هفت تیر مامور بکارند و شیرودی را هم لانه سگ های رژیم کنند.

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

دختر مومن و مذهبی به خواستگار احمدی نژادی جواب رد داد

یکی از نزدیکانم که طرفدار احمدی نژاد است، دیروز مرا در خیابان محله دید و خواست برایم دردل کند. اول کمی به سبز پوشیدنم و طرفداری هایم از موسوی غر زد و بعد که سر دلش باز شد، چند تا از ماجراهای مربوط به خواستگاری های اخیرش را برایم تعریف کرد که یکی از آنها خیلی مهم است. او که به زعم خودش آدم مذهبی و حزب الهی و پیرو ولایت فقیه است، دنبال دختری می گردد که با 14 سکه بله را بگوید. هر چه به او گفتم دوره و زمانه عوض شده و دختر 14 سکه ای پیدا نمی شود و باید دیدگاهت را عوض کنی و... به گوشش نرفت و استدلال های اعتقادی خودش را داشت (که البته محترم است) اما جالب اینجاست که با دختر یک خانواده بر سر تعداد سکه ها و نحوه عروسی به توافق می رسند ولی به یکباره با شرط عجیبی از طرف دختر مواجه می شود. دختر که فردی بسیار محجبه و مذهبی و حتی انقلابی بوده و همه جوره با معیارهای مذهبی این جوان بسیجی همخوانی داشته، شرط می گذارد که اولا دور آخوندها را باید خط بکشی (چون گفته که فقط به دو سه تا آخوند اعتقاد دارد - ولی اسم آنها را نگفته) و دوم اینکه دور احمدی نژاد را هم باید خط بکشی و حرفی از او به میان نیاوری. این بسیجی که فکر می کرده دختر مورد علاقه اش از همه نظر مطابق با معیارهای اوست و تمام شرایط و ملاک های متشرعانه اش را پذیرفته، درجا میخکوب می شود و می گوید آخه احمدی نژاد چه ربطی به زندگی ما داره... طفلک مادرمرده نمی دونید چه حالی داشت وقتی اینها را تعریف می کرد. اصلا فکرش را هم نمی کرد که یکی از مومن ترین و نجیب ترین دخترهایی که سراغ داشته، "خط کشیدن دور احمدی نژاد" را ملاک ازدواج عنوان کند. حالا نوبت من بود که نصیحتش کنم ولی کجا بود گوش شنوا؟ سری دارد و سودایی... ولی فکر می کنم آن دختر تا همین جا هم درس های زیادی به این بسیجی داده و به اندازه یک عمر زندگی، او را راهنمایی کرده است. خوشبخت شوی خواهر.

۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

مسعود بهنود برای عاطفه امام نوشت






PLEASE REMOVE MY NAME AND OTHER EMAILS. FORWARD THE MESSAGE THROUGH "BCC"



 
 

 

 
 


8:07 صبح دوشنبه، 30 شهریور 1388

چگونه کینه را باید کشت؟ / مسعود بهنود

ماجرائی که بر خانواده جواد امام گذشته، ماجرای عاطفه دخترشان، مصاحبه های خانم امام که هر کدام آتش به جان آدم می زد، و اینک این توضیح خانم امام که دیگر منتهای درد است و تنها کسانی ممکن است ژرفای آن را درک کنند که جوانی در خانه داشته باشند و بدین نقطه رسیده باشند که در بازی های سیاسی چند ماه اخیر هزاران نفر بدان گرفتارند.


 
به باورم جز آن که آقای سعید مرتضوی در این نظام همان جا نشست که تیمسار حسین آزموده نشسته بود در نظام گذشته، این بوسه مرگ آور و مسمومی که از سر بی خردی و جوانی بر دست های این نظام زد تا خودخواهی و جاه طلبی خود را ارضا کرده باشد بیش از این ها هزینه سازست که می بینیم. فقط آه خانم امام و ده ها تن از فرزندان مسلمانان انقلابی نیست، یک گوشه نگاه کنید به نوشته های خانم محتشمی، یک کلام نگاه کنید به نامه هائی که این اواخر هر روزه شده بود و اعتمادملی در صفحه آخرش چاپ می کرد از زبان بچه ها برای پدران زندانیانشان. یک لحظه خود را جای دختران ابطحی بگذارید وقتی در اتاق زندان نگاه می کنند به پدر که لاغر شده است و چشمانش دو دو می زند و وقت دیدن آن ها می کوشد با هزل و شوخی ادای همیشه خودش را در آورد همان کاری که بچه ها می کنند. و نقشی که همه در حضور نماینده سعید مرتضوی بازی می کنند. [نگاه کنید به عکس بالای همین پست]. اگر کل حکایت عاطفه امام چنان باشد که الان اعلام شده است یعنی وی از سر استیصال به ساختن سناریو و طعمه کردن خود پرداخته باشد تا مگر به خیال خود پدر را از چنگال نگهبانان جهنم نجات دهد، تازه ابعاد این تراژدی بزرگ تر چنان می شود که حق داشته است اهنگران که صدایش بگیرد و این تضادی ندارد با آن که نوشته اند آهنگران گفته من فدائی ولی فقیه هستم. مگر تصور می کنید همین ها که سه ماه است اسیر مرتضوی بوده اند جز اینند. این عجبی ندارد که ایران لمپن دارد، همه جوامع بشری دارند، این عجب نیست که لمپن ها در میان جناح راستی ها و هواداران احمدی نژاد بیشترند، در همه نظام های پوپولیستی – خوب به نمونه های تاریخی نگاه کنید – چنین است و لمپن ها کنار آبجو فروشی محبوب هیتلر حمع می شوند و برای قدرت سینه به تنور می چسبانند. اما این عجب است که در جمهوری اسلامی که نسل اول رهبرانش همه کتاب خوان و کتاب نویس بودند، سخنوری می دانستند، شعر می خواندند و شعر می گفتند، روحانیونی که از سر عادت هم شده تکیه گاهشان مولانا ست، از سر بی تجربگی هم شده شعار انقلابی شان [بگو خواست قلبی شان] این بود که قصد داریم شهر بی زندان داشته باشیم و زندان ها را مدرسه کنیم، بعد از همه آن چه یاران اسدلله لاجوردی کردند در دهه شصت، حالا بعد سی سال تازه کارش به این جا رسیده باشد که مهارش و کلید نهانگاه هایش دست لومپن هائی باشد که من در زندانی یکی شان را دیدم که در مقام فرمانده مهمی در سپاه هم دستگیر شده بود و زندانی بود. جواد امام که در جنگ بود چه گمان داشت کار حکومتی که می خواست و برای ساختنش حاضر به دادن جان بود، اگر ادعای اخیر درست باشد، دخترش ناگزیر شده خودربائی کند. مگر همه آن ها که قصه زهرا بنی یعقوب را شنیدند باور کردند که فاجعه او به دست بسیجی ها و در دفتر آن ها رخ داده باشد. یک لحظه بیائید و این قصه را باور کنیم و به چند سئوال دردناک جواب بدهیم. قبول کنیم عاطفه خودربائی کرد. حالا باید پرسید این چه دستگاهی است، چقدر پریشان است، چقدر بی سامان است که مادر عاطفه زار می زد و از رسانه های بین المللی صدایش در گوش جهان می پیچید که دخترش را می خواست و زنده و سالم، و دستگاه فلج شده بود و نمی توانست اعلامیه ای بدهد و بگوید عاطقه را ما نگرفته ایم. چرا نگفتند دست ما نیست. در بهترین حالت یعنی اعتماد نداشتند که او در دست گروهی دیگر از خودشان نیست. این یعنی منتهای پریشانی و بی سامانی، یعنی باید برای آن ها که گرفتارند نگران بود. آن سکوت اگر معنایش این نباشد که سیستم به هم ریخته، باید پذیرفت که معنای دیگرش این است که خبر اخیر ساختگی است و از سر مصلحت اندیشی و از آن رو بیان می شود که خانواده دست آقایان گروگان دارند. وقتی خبر اخیر را شنیدم با خود گفتم نکند عاطفه نقشه کشیده بود به نزدیک پدر برود. چنان که فرزندان سعید حجاریان اگر جلویشان را نگیرند حاضرند بروند اوین و نیمه جان پدرشان را پرستاری کنند. چنان که فرزندان میردامادی و نوه های آیت الله طالقانی و موسوی تبریزی و ده ها روحانی قم چنین کرده اند. اگر راست باشد خبری که روزنامه جوان با سه چهار علامت تعجب چاپ کرده و ماجرای عاطفه امام نه آن باشد که قبلا گفته شد و "خودربائی" باشد، به گمانم خود حدیثی است که جا دارد عاملانش از درد به خود بپچند چه رسد به آن گزارشگر روزنامه جوان که نوشته بود مادر عاطفه گفته است فرزندش [...] بوده است. و این نقطه اوجی از رذالت و پستی است که درست از همان لمپن ها بر می آید که در کهریزک می گویند شبیه به شهری ساخته بودند که در رمان کوری سامانتاکو هست و در جریان توفان کارترینا گفتند لات ها درست کرده بودند در یک ورزشگاه. منبع: روزآنلاین

 
 
 
 
 





رسانه ای غیر قابل سانسور







PLEASE REMOVE MY NAME AND OTHER EMAILS. FORWARD THE MESSAGE THROUGH "BCC"

 

دوستان سلام-  پسر یازده دوازده ساله ی من برای خریدن نان رفت و باز آمد. ما در جنوب شهر تهرانیم. وقتی بقیه پول را به من داد یکی از اسکناسها همین است که عکسش را برایتان فرستاده ام. با نان رفتم دکان و از نانوا خواستم که دستکم با بچه ها این کار را نکند.

گفت پدر جون من آخه میخای من چیکار کنم؟ ما سه نفریم یه نونوایی رو می گردونیم . سابق بر این هفت نفر اینجا کار میکردن. اینا همه چیز رو از بین بردن. خدا لعنت کنه باعث بانیش را!

گفت شما نمیدونین من روزی دویست تا از این اسکناسها را دریافت می کنم، یه سرم و هزار سودا، وقت ندارم سرمو بخارونم، حالا شما میگی من یکی یکی این پولا رو نگاه کنم؟

امروز صبح کله ی سحر یکی اومده بود، خیلیم ریش و وش داشت، یه اسکناس درشتشو به من داد، روش فحش رکیک نوشته بود. به همین آقا خامنه ای، بهش گفتم شما دیگه چرا؟ گفت یعنی چی؟ گفتم آخه این پول روش فحش نوشته، گفت خب فحش باشه الانه رو نصف بیشتر پولا فحش نوشتن، گفتم خب این پول برا من اشکال داره ! گفت اگر اینو نداشت اشکال داشت.

هر روز کلی از این اسکناس ها میاد و من سعی میکنم تا شب آبشون کنم!

آقا! اینا خودشنم میدونن، بچه های خودشون هم همه شون موسوی ای شدن! این انقلاب که حالا بهش میکن سبز اصلش مال بچه هاست، بچه ی من، بچه تو، جوون من، جوون تو،

سرم رو پایین انداختم و با اسکناس پنجاه تومنی برگشتم خونه و پسر بزرگم که آمد گفتم یه عکس از این بگیر و با کامپیوتر بفرست به این آدرس!

 



۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

چرا هفت تیر پر از مامور و نیروهای امنیتیه؟

همین الان ساعت 16 یک نفر با من تماس گرفت و گفت میدان هفت تیر و حوالی آن آنقدر مامور پلیس و موتوری و نیروهای امنیتی ریخته که تا حالا یکجا ندیده بودم. می گوید خیابان های اطراف و منتهی به هفت تیر هم پر از مامور است و همه طوری با بی سیم صحبت می کنند که انگار می خواهند دستور حمله یا چیزی را صادر کنند. کسی خبر ندارد چی شده؟

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

13 آبان روز مبارزه با استکبار، ما که اهل تجمع و این حرفا نیستیم

بعد از برپایی باشکوه روز قدس توسط سبزها یکی از بهترین مناسبت های پیش رو روز 13 آبان است که از جهاتی برای نظام به اندازه اهمیت روز قدس است. روزی است با عنوان مبارزه با استکبار جهانی که دانش آموزان در آن محور قرار دارند و مهم تر از همه اینکه در مقابل سفارت امریکا و با شعارهای ضد امریکایی برگزار می شود. اگر قداست ایدئولوژیک این روز هم مثل روز قدس شکسته بشود و شعارهای سبز ایرانی جایگزینش شود برگ زرین دیگری به کارنامه جنبش افزوده می شود. هم اکنون نیازمند مثبت ها و انرژی سبزتان هستیم.

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

Fwd: فیلم توضیح تجاوز‌ به مریم صبری در حوادث اخیر! حتما به دیگران نیز بفرستید




PLEASE REMOVE MY NAME AND OTHER EMAILS. FORWARD THE MESSAGE THROUGH "BCC"





 به دوستان بفرستید


مصاحبهٔ صدای آمریکا با مریم صبری که در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دستگیر و مورد شکنجه و تجاوز جنسی‌ قرار گرفت
چون یوتیوب فیلتره  فایلش  رو هم همراه ایمیل برای دانلود فرستادم 

http://www.youtube.com/watch?v=L3l7R47Le1o&feature=channel_page








۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

قانون مصونیت قضایی بسیج !!؛

ماده 1 :

به نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اجازه داده مي شود همانند ضابطين قوه قضاييه هنگام برخورد با جرائم مشهود در صورت عدم حضور ضابطين ديگر و يا عدم اقدام به موقع آنها و يا اعلام نياز آنان به منظور جلوگيري از امحا آثار جرم و فرار متهم و تهيه و ارسال گزارش به مراجع قضايي اقدامات قانوني لازم را به عمل آورند.

تبصره 1 : كليه ضابطين دادگستري و مراجع نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مكلفند در صورت ارجاع گزارش و يا تحويل متهمين در جرائم مشهود از سوي مسئولين مجاز رده هاي مقاومت نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي متهم را تحويل گرفته و گزارش بسيج را ضميمه مدارك ارسالي به مراجع قضايي نمايند.

تبصره 2 : تعيين رده هاي مقاومت مذكور در تبصره 1 به عهده فرماندهي نيروي مقاومت بسيج مي باشد.

تبصره 3 : نيروي مقاومت بسيج سپاه ، وظيفه فوق را از طريق افرادي كه آموزشهاي لازم را در اين زمينه فرا گرفته و مجوز مخصوص را از نيروي مزبور دريافت نموده باشند اجرا خواهد كرد. نيروهاي مذكور موظفند به هنگام برخورد با متهم مجوز مخصوص خود را در صورت مطالبه ارائه دهند.

ماده 2 :

هر گونه توهين و يا ايراد ضرب و شتم يا جرح به افراد موضوع اين قانون در حين انظام وظايف محوله در حكم توهين و مقابله با ضابطين دادگستري و مامورين دولتي و انتظامي بوده و با مرتكبين برابر مقررات كيفري مربوطه رفتار مي شود.

ماده 3 :

كليه افراد موضوع اين قانون چنانچه در حين انجام وظيفه يا به سبب آن كشته ، فوت و يا معلول و يا گروگان گرفته شوند حسب مورد شهيد و جانباز و آزاده شناخته شده و تحت پوشش بنياد شهيد انقلاب اسلامي و بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي و ستاد امور آزادگان قرار مي گيرند.

ماده 4 :

به منظور حمايت از افراد موضوع اين قانون دفاتر حمايت و خدمات حقوقي و قضايي بسيجيان در نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در ارتباط با اجرا اين قانون تشكيل مي گردد.

تبصره : كارشناسان حقوقي اين دفتر بدون الزام به كسب پروانه وكالت از كانون وكلا مي توانند در كليه مراحل دادرسي از طرف افراد مذكور، به عنوان وكيل اقدام كنند.

ماده 5 :

نيروي مقاومت بسيج موظف است نسبت به جذب آحاد مردم از تمامي اقشار و صنوف و ايجاد رده هاي مقاومت در مساجد، ادارات ، كارخانجات ، و مراكز آموزشي اقدام نمايد و كليه مسئولين ادارات و نهادها و كارخانجات ، امور مساجد و مراكز آموزشي موظف به همكاري و فراهم نمودن تسهيلات و امكانات لازم موضوع اين قانون مي باشند.

ماده 6 :

آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت 2 ماه توسط ستاد مشترك سپاه و قوه قضاييه و وزارت كشور تهيه و به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد.

ماده 7 :

اعتبار مورد نياز اجراي اين قانون از رديف تقويت بنيه دفاعي در سال 1371 و براي سالهاي بعد از طريق افزودن 10% به هزينه ابطال تمبر در پرونده هاي كيفري منظور و در بودجه همه ساله پيش بيني مي گردد. قانون فوق مشتمل بر هفت ماده و چهار تبصره در جلسه روز سه شنبه اول دي ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6/10/1371 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است .

هزار بار بنویس من خرم !!!؛

وبلاگ مهدی خزعلی :
بارها با خود کلنجار رفتم، بنویسم؟ ننویسم؟ این برگی از خاطرات سلول انفرادی است، می دانم تحمل آن را ندارند، با انتشار این مطلب دوباره بر من سخت می گیرند، چه بسا به سلول انفرادی بازگردم، اما دردی جانکاه عذابم می دهد، اگر ننویسم و با مردم - که جان خویش برای آزادی آنها در طبق اخلاص قرار داده ام - در میان نگذارم، دق می کنم! از روزی که با مردم همدم و همراه شده ام، آنها را محرم خویش دانسته و غم و شادی خود را با آنان قسمت کرده ام، آنها می خواهند بنویسم، آنها می گویند: اگر ننویسی خیانت کرده ای! آنها هوشیارند، بیدارند، نیک و بد را می شناسند، اگر ننویسم، چه پاسخی برای آنان دارم؟ در محضر یار چه خواهم گفت؟ محبوب من؛ خود را به تو می سپارم، امرم را به تو تفویض می کنم، هر چه تو می خواهی، همان شود، معبودا؛ همسر و فرزندانم نگرانند، خودت آنها را کفایت کن.

روزهای واپسین سلول انفرادی بود، جلسات طاقت فرسا با حاج حسن، حاج محمود و ملا ممد سپری شده، اما از نظر آنها بازجویی ها رضایت بخش نبود، نه مصاحبه ای، نه پاسخ دندان گیری! حمله ددمنشانه به منزل و محل کار حاصلی نداشت، هر چند فیلمبرداری ماموران از اطاق خواب دختر جوانم آزارم می داد، این خبر که حتی لباس زیر همسر و دخترانم را از کمد ها بیرون کشیده و وسط اتاق ریخته بودند،سخت رنجم می داد، می گفتم: آنها چه گناهی دارند؟ جز این که همسر و فرزند من هستند چه تقصیری دارند؟ پاسخ این بود: تو سر موضع هستی ما هم مجبوریم فشار را زیاد کنیم! نمی دانم این توجیه درستی است که اگر من بر اعتقاد خویش استوار باشم، باید همسر و فرزندم تاوان پس دهند، تا من از موضع خویش عدول کنم! می گفتند: خودت باعث شدی، ما نمی خواستیم منزل و محل کارت را تفتیش کنیم، سر موضع هستی، باید بگویی اشتباه کرده ای!

آنروز حاج صادق - از مدیران ارشد وزارت - آمده بود، بسیار تند و خشن سخن می گفت، بارها مرا دروغگو خطاب کرد! نمی دانم دروغم چه بود! حتی یکبار دهانش را نزدیک گوش من آورد، گمان کردم می خواهد مطلبی را در گوشم نجوا کند، سپس با تمام قدرت فریاد زد: " دروغ می گویی!" من که پرده گوشم صوت می کشید و استخوانچه ها در حیرت بودند با تعجب و بهت فقط نگاه کردم! چه می توانستم بگویم؟ او برای خرد کردن شخصیت من آمده بود، به من می گفت: " بجای این همه نماز شب خواندن، هزار بار بنویس (من خَرم ) !!

او برای شکستن من آمده بود، اما من او را نمی دیدم، حس می کردم او ناخواسته مامور الهی است، آقازاده ای که چشم باز کرده پدررا بالای منبر مشغول وعظ دیده و هماره تکریم و تعظیم شده است، حتی در تبعیدگاه دوران شاه، بخاطر دارم در کوچه های دامغان - تبعیدگاه آخر - بچه ها مرا نشان می دادند و می گفتند: " پدرش دانشمند است" برای نوجوان محصل شنیدن این جملات افتخار آمیز و غرور آفرین بود. با پدر به شهربانی می رفتم تا دفتر حضور و غیاب تبعیدی ها را امضاء کنند، سرهنگ شهربانی و مامورین با احترام تمام برخورد می کردند! معلم و مدیر جور دیگری رفتار می کردند، قبل از انقلاب احترام بخاطر روحانیت و علم و مبارزه بود و بعد از انقلاب تقرب به قدرت نیز مزید بر علت شده و تملق و چاپلوسی ارباب حاجت نیز افزوده شد، گاهی طلب دستبوسی طمعکاران آن چنان مرا می لرزاند، دست خویش می کشیدم و احساس می کردم دست دردست شیطان داشتم، می دیدم می خواهد با بوسه ای بر دست، مرا تا قعر جهنم بکشاند! اینها، همه و همه، می توانست شخصیت کاذبی برایم درست کند، تا آن روز هیچ کس این چنین در صدد شکستن من بر نیامده بود، آنروز بازجوی محترم ماموریت الهی داشت تا شخصیت کاذبی که چهل و اندی در من ریشه دوانده بود را در هم شکند، من او را نمی دیدم، ماموری الهی می دیدم که منِ من را می شکند، خود را نمی دیدم، نفس اماره را می دیدم که در حال شکستن است و خدای را سپاس می گفتم، شاید او خطاکار بود، شاید چنین خواسته ای خلاف شرع بود، شاید اهانت بود، شاید او کرامت انسانی را ذبح می کرد، اما من نفس خویش می کشتم، من خویشتن خویش به مسلخ برده بودم، از حملات او سود می بردم ، گوییا تازیانه هایی است که بر نفس شیطانی فرود می آید و نفس لوامه بیدار می شود تا دستت را بگیرد و به سوی نفس مطمئنه رهنمونت سازد.

جلسه بازجویی به آخر رسید، حاج صادق پنج برگه بازجویی شمارش کرد( مبادا که باز از برگه های بازجویی کش رفته و مقاله بنویسم!) و سئوالی به عنوان مشق شب مطرح تا در سلول انفرادی بنویسم و گفت: فردا صبح می آیم جواب بگیرم! و من چشم بسته به سلول برگشتم.

شب در خلوت خویش فکر کردم، راست می گوید، من هزار و یک دلیل بر خریت خویش سراغ داشتم و در سلول انفرادی هر روز یک دلیل تازه می یافتم! اول این که با پای خود به دام افتادم که حق تعالی فرمود: " لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه"، الباقی بماند ...

حاشیه نروم، برگه های بازجویی یکرو بود، نباید پشت برگه چیزی می نوشتیم، مشق شب را نوشتم، دیدم پشت صفحه سفید است و به قول اصفهانی ها " اسرافِس!" پس در بالای صفحات نوشتم، " نسخه طبیب حاج صادق " و تمام پنج صفحه را پر کردم از ذکر مقدس و جایگزین نماز شب یعنی " من خرم " !

فرداصبح حاج صادق آمد، مرا با چشم بند به اتاق بازجویی بردند، مشق خویش عرضه کردم، صفحه را برگرداند و پرسید : این چیست؟ عرض کردم نسخه شماست! گفت : خودتی! من نیز نوشته بودم خودمم! پس مرا مجبور کرد پنج صفحه را پاکنویس کنم!

بعدها در صفحه 70 بازجویی این خواسته که هزار بار بنویسید " من خرم" را نقد کرده و آن را مغایر کرامت انسانی دانسته و البته نوشتم که من با اعتقاد این را نوشتم! چون هزار و یک دلیل بر خریت خود سراغ داشتم و در سلول انفرادی هر روز یک دلیل تازه می یافتم ، اول این که با پای خود آمدم، الباقی بماند...!

حاج صادق گفت: دیدی باز هم دروغ می گویی! اولاً: من صد بار گفتم نه هزاربار ! ثانیاً : تو هم هزار بار ننوشتی و کمتر نوشتی!

در پاسخ باید بگویم:

اولاً : در آن شرایط انفرادی من هزار بار شنیدم، اگر اشتباه شنیدم مرا عفو بفرمایید، آب که از سر گذشت چه یک نی، چه صد نی، چه هزار نی !

ثانیاً : من بقدر پنج صفحه سفید که داشتم نوشتم، اگر کم است و منقصتی در اذکار است، بفرمایید با قلم و کاغذ شخصی کتابت و ارسال دارم، نمی خواهم مشغول ذمه باشم! ، باز هم عذر تقصیر مرا بپذیرید، هرچه در تعداد این ذکر مقدس کاستی دارد، بفرمایید با کمال میل جبران می کنم!

ثالثاً : هزار که سهل است، اگر هزار هزار کرور هم بنویسم، خر نمی شوم! و این دلیل و حجتی است بر هر چه در زندان از متهمین می گیرید، من نوشتم تا بدانید با این نوشته ها و گفته ها کسی خر نمی شود!!!

حمله به خاتمی با چاقو

:لباس شخصی هایی که نام بسیج را تصاحب کرده اند با چاقو قصد حمله به سید محمدخاتمی داشتند که با ورود پلیس مهاجمان متفرق شدند البته عمامه ایشان انداختند
شعاری که هم اينک مردم در ميدان وليعصر سر داده اند : خمينی کجائی ، ايران شده فلسطين . تعداد تظاهر کنندگان که فاصله بين هفت تير و ميدان وليعصر را پوشانده اند و پيوسته بر ان افزوده ميشود نزديک به صد هزار نفر برآورد می شود.

برای مهار مردم و خفه کردن صدای شعارهای مردم هفت نيسان پر از بلند گو به ميان مردم وارد شدند و محوطه هفت تير تا وليعصر را پوشش دادند که آنهم بی نتیجه است
خبر مربوط به صبح روز ق.د.س است 

اکونومیست: دولت متزلزل در ایران

بی بی سی :
هفته نامه اکونومیست چاپ لندن در مقاله ای در شماره 19 سپتامبر این نشریه به بررسی شرایط سیاسی ایران و موقعیت دولت این کشور پرداخته است.

این مطلب با عنوان "دولت متزلزل ایران - هنوز ماجرا تمام نشده" چاپ شده و در آن آمده است که محمود احمدی نژاد و دولت او با گذشت سه ماه از پیروزی بحث برانگیز آقای احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران هنوز نتوانسته اند بر اوضاع کشور مسلط شوند.

در این مقاله آمده است که با وجود سرکوب خشونت آمیز اعتراضات خیابانی، حبس منتقدان، اجرای محاکمات نمایشی و تشدید سانسور، پایه های این دولت بنیادگرا و برخوردار از حمایت نظامیان که با یک رشته چالش های توانفرسا، از جمله یک درگیری دیپلماتیک بر سر سیاست هسته ای مواجه است، همچنان متزلزل است.

اکونومیست می نویسد که درست است که این دولت از لحاظ فیزیکی، زمام امور جمهوری اسلامی را در دست دارد و اگرچه با چرخش روز افزون به سوی یک رژیم نظامیگرا، همراه با اقدامات بی پرده برای تسلط بر مجلس و رسانه های دولتی و برخورداری از حمایت ضمنی آیت الله خامنه ای، در تقلاست تا عزم خود برای تسلط بر کشور را به هر بهای ممکن اثبات کند، اما مخالفت با این دولت از میان نرفته، دو نامزد معترض انتخابات همچنان بر تقلب در انتخابات تاکید می ورزند و برخی شخصیت های متنفذ از جمله تعدادی از رهبران برجسته مذهبی، به اعتراضا خود نسبت به تعرض دولت به حقوق بشر مردم ایران ادامه می دهند.

این هفته نامه به اظهارات اخیر آیت الله حسینعلی منتظری، از مراجع تقلید شیعه، اشاره می کند که در نامه سرگشاده ای از وضعیت موجود ابراز شرمساری کرده و از سایر روحانیون خواسته است تا به منظور حفظ حیثیت اسلام، مخالفت خود را با اقدامات دولت ابراز دارند و البته، در اقدامی تلافی جویانه، پلیس شهر قم سه نوه آیت الله منتظری را همراه با تنی چند از منسوبان شماری دیگر از روحانیون منتقد بازداشت کرد.

به نوشته اکونومیست، بسیاری از شهروندان عادی ایران، از جمله کسانی که از محافظه کاران حمایت می کرده اند، ادعای احمدی نژاد در مورد خنثی کردن یک توطئه خارجی را به سخره می گیرند و در عوض، اتهامات تجاوز جنسی، قتل و توهین به مخالفان را به گناه اولیه رژیم، یعنی تقلب گسترده در انتخابات ماه ژوئن، می افزایند.

اکونومیست می افزاید که برخی از ناظران می گویند که شدت خشونتی که رژیم علیه معترضان به کار گرفته نشانه قدرت آن نیست بلکه از استیصال دولت حکایت دارد و با توجه به اینکه خبررسانی از طریق اینترنت و ماهواره هنوز هم از تهاجم حکومت تاحدودی مصون مانده است، همچنان امکان بروز ناآرامی پس از خاتمه ماه رمضان و آغاز سال تحصیلی وجود دارد.

به نوشته این هفته نامه، نخستین آزمون در این زمینه روز 18 سپتامبر و روز جهانی قدس در ایران فرا می رسد که رهبران مخالفان که پیشاپیش نمادهای اسلامی ماانند رنگ سبز و شعار الله اکبر را برای اهداف خود به کار گرفته اند، از مردم خواسته اند به طور گسترده در راهپیمایی روز قدس شرکت کنند و گفته اند که خود نیز در این راهپیمایی حضور خواهند داشت و انتظار می رود که امسال به جای شعار مرگ بر اسرائیل توسط جمعیت محدود طرفدار دولت، شعارهای مخالفان به جای اعتراض به سرکوبگران صهیونیستی چند هزار کیلومتر دورتر، حاکی از خشم آنان علیه حکام خود باشد.

اکونومیست می نویسد با توجه به این نگرانی هاست که دولت اخیرا تعدادی از مراسم عمومی معمول را لغو کرده است اما به علت اهمیت روز قدس، امکان لغو آن را نداشته وهر چند به جای اکبر هاشمی رفسنجانی، یک روحانی افراطی امامت نماز جمعه را برعهده خواهد داشت و شک نیست که رسانه های دولتی در صدد بر خواهند آمد تا جمعیت حضار در راهپیمایی را هواداران دولت قلمداد کنند اما نمی توان اطمینان داشت که این اقدام به نتیجه برسد همانطور که در یکی از مراسم نماز جمعه در ماه ژوئیه، شعار دولتی مرگ بر آمریکا به شعار مرگ بر روسیه تبدیل و در رسانه های جهانی منعکس شد.

این هفته نامه می افزاید که چنین تحولاتی برای محمود احمدی نژاد که در نظر دارد برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل هفته آینده به نیویورک سفر کند زیانبار خواهد بود و اگرچه ممکن است او از ابراز آن قبیل نظرات تندی خودداری ورزد که باعث خروج نمایندگان شماری از کشورها از یکی گردهمایی های سازمان ملل در ژنو در سال گذشته شد، اما انزوای بین المللی جمهوری اسلامی دراجلاس شورای امنیت در روز 24 سپتامبر، که به ریاست باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا برگزار می شود، در منظر همگان قرار خواهد گرفت.

اکونومیست در ادامه این مقاله، ضمن یادآوری مساله برنامه های هسته ای ایران، می نویسد که دیپلمات های آمریکایی در نظر دارند پیش نویس قطعنامه جدیدی علیه ایران را به شکلی تدوین کنند که حمایت روسیه و چین را از وضع تحریم های جدیدی علیه جمهوری اسلامی به دست آورند.

این هفته در عین حال می نویسد که در حال حاضر، آمریکا نسبت به گذشته نرمش بیشتری نسبت به ایران نشان می دهد قدرت های جهانی با اعلام آمادگی برای مذاکره با جمهوری اسلامی، در نظر دارند با حفظ آبروی این کشور، مساله هسته ای را حل و فصل کنند اما اگر آقای احمدی نژاد، همانگونه با افکار عمومی جهان برخورد کند که با رای هموطنان خود برخورد کرد، این مداراگری دیپلماتیک ممکن است برای همیشه دوام نداشته باشد.

قطع شدن اینترنت در ایران

اینترنت در روز جمعه از کار افتاد
 
در حالی که معترضان حاضر در راهپیمایی روز ق.د.س پس از بازگشت به منازل در تلاش برای ارسال فیلم ها و تصاویر بودند ، مخابرات اینترنت را کاملا محدود و تقریبا از کار انداخت ، این در حالی بود که هیچ نرم افزار فیلتر شکنی ریسو نداشت و حتی سایت هایی مثل سرویس ایمیل یاهو و گوگل هم قابل دسترسی نبودند ، در حالی که به نظر میرسید رژیم به شدت از پخش تصاویر حمالات وحشیانه در روز ق.د.س به مردم خودش و انعکاس آن رسانه های غربی هراس دارد
 
درماندگی رژیم به وضوح روشن شده است ، اعترافات و بیگیر و ببند ها و تجاوزات نه تنها تاثیری نداشته است ، که حتی چندمین حکم جهاد رهبرشان هم نتیجه ایی نداده است و این نافرمانی گسترده از اوامر پیشوا اندک حرمت او را نیز به باد داده است ، این سیاست هم در ادامه سیاست های احمدی نژاد در زمینه هسته ایی و تعاملاتش با جهان به تاملاتش با مردم هم سرایت کرده است و همه چیز را طبق معمول به بن بست رسانده است او حتی از برگزاری یک انتخابات سالم هم عاجز بود و عملکرد او در این چهار سال ، رژیم را چنان به سراشیبی سقوط برده است که حتی خامنه ایی هم از ختم کردن ماجرا عاجز مانده است
 
قطع کردن اینترنت و ایجاد پارازیت های شدید بر روی امواج ماهواره، بهترین راه حلی است که احمدی نژاد برای مجبور کردن مردم به استفاده از خبررسانی دولت کودتا به ذهن معیوبش رسیده است ، که این راه حل هم مثل بقیه راه حل هایش نتیجه ایی نخواهد داشت . اینچنین کسی که مدعی بود برای حل معضلات جهان راه حل ارائه میدهد از حل معضلات خودش و مشروعیت بخشیدن به دولتش هم ناتوان است

بازداشت شده گان روز پنچشنبه

در ادامه بازداشت فعالان سیاسی مخالف دولت در ایران، روز پنجشنبه 26 شهریور 1388 خبر رسید که علی پیرحسینلو، عضو جبهه مشارکت و از فعالان ستاد میرحسین موسوی، به همراه همسرش فاطمه ستوده بازداشت شده است.

پایگاه های خبری وابسته به مخالفان دولت در ایران خبر داده اند که ماموران امنیتی روز پنجشنبه به خانه آقای پیرحسینلو رفته و بعد از سه ساعت تفتیش منزل، او را به همراه همسرش خانم ستوده بازداشت کرده اند.

به گزارش این پایگاه های خبری، ماموران بازداشت کننده، اتهام آقای پیرحسینلو را اقدام علیه امنیت ملی و اتهام خانم ستوده را معاونت در اقدام علیه امنیت ملی ذکر کرده اند.

در یکی دو روز گذشته موج جدیدی از بازداشت چهره های عموما جوان نزدیک به جبهه مشارکت آغاز شده است. چهارشنبه شب حسین نورانی نژاد، رئیس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت، و بامداد پنجشنبه مهدی میردامادی، پسر محسن میردامادی دبیرکل زندانی جبهه مشارکت، بازداشت شده بودند.

همچنین روز پنجشنبه خبر بازداشت مهدی موسوی نژاد، برادر همسر محمدعلی ابطحی، و مهدی محمودیان، عضو کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت و از فعالان حقوق بشر، منتشر شده بود.

در روزهای گذشته همچنین سه نوه ایت الله منتظری و پسر حسن موسوی تبریزی، دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، به همراه فرزندان دو نفر دیگر از روحانیون اصلاح طلب در شهر قم بازداشت شده بودند.

احمد منتظری، فرزند آقای منتظری، در گفتگو با بی بی سی فارسی دلیل بازداشت پسرانش را دلیل شرکت در تجمعی در مقابل بیت آیت الله صانعی در شب قدر اعلام کرد.

فیاض زاهد، از اعضای حزب اعتمادملی به دبیرکلی مهدی کروبی، یکی دیگر از بازداشت شدگان روزهای اخیر است.

مسیح علی نژاد و تحلیل روز قدس

امروز اولین روز قدس در ایران است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ناگهان از پخش مستقیم راهپیمایی مردم باز ایستاد. امروز اولین روز قدس در جمهوری اسلامی ایران است که حاکمیت بر خلاف سالهای گذشته به جای تشویق مردم به حضور در راهپیمایی، آن ها را ترغیب به خانه نشینی و تهدید به برخورد کرده است.

امروز اولین روز قدس در جمهوری اسلامی ایران است که رییس دولت به هنگام سخنرانی از تریبون نماز جمعه، شعار دروغگو برو گمشو را می شنود و بلندگوهای پر قدرت کارگزاری شده در دانشگاه تهران هم نمی تواند صدای مردم را تحت اشعاع قرار دهد. امروز اولین روز قدس در ایران است که شب قبل از برگزاری مراسم همه مشوقان جوانی که تبلیغ به حضور در راهپیمایی کرده بودند را به بند و حبس کردند. امروز اولین روز قدس در ایران است که ، عمامه یک روحانی (سید محمد خاتمی ) توسط دوست داران دولت به زمین افتاد.

امروز اولین روز قدس در ایران است که سید علی خامنه ای در مقام رهبر ایران، از حضور میلیونی مردم در خیابان ها اصلا خوشحال نیست چون پیش از این مردم را هشدار داده بود که شعارهای انحرافی ندهند و امروز با شنیدن شعارهای نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران ، به وضوح می بیند که فصل اطاعت از او رویایی بیش نیست. امروز اولین روز قدس در ایران است که شیخ مهدی کروبی در کسوت رییس سابق مجلس ایران و میرحسین موسوی در مقام نخست وزیر سابق ایران و سید حسن خمینی از خانواده بنیانگذار انقلاب اسلامی، مردم را برای یک اعتراض علیه شکنجه و شهادت مردم توسط نیروهای امنیتی تحت نظارت برخی دیگر از مسولان جمهوری اسلامی دعوت کرده اند.

امروز اولین روز قدس در ایران است که بسیاری از چهره های شاخص یک نظام بر علیه بخش های دیگری از نظام به خیابان آمده اند. اگر همه روسای جمهور و نخست وزیر و روسای مجلس سابق یکی از کشورهای غربی ماننند انگلیس، فرانسه آمریکا بر علیه دولت و حاکمیت این کشور در خیابان شعار می دادند، دولت ایران و رهبری ایران چه واکنشی نشان می داد؟ به راستی اگر این همه اتفاق یک جا و با هم در یکی از کشورهای غربی رخ می داد، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران چه می کرد و حالا چه می کند؟ آیا صدا و سیمای تحت نظارت رهبری در آن صورت خبر از سقوط دولت و حاکمیت آن کشور نمی داد؟

امروز در ایران نیز چنین شد. و مردم خودشان گزارش می دهند : حاکمیت دروغ در ایران سقوط کرد. بی اغراق شعارها و جمعیت بی هراسی که بر علیه کودتا گران و دیکتاتور مسلکان به خیابان آمده اند و فریاد می زنند: ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستین صدا و سیما را ناگزیر به قطع پخش زنده گزارش های خیابانی خود کرده اند، همه گواه سقوط دولت و حاکمیت فعلی ایران است که با سکوت صدا وسیما هم انکار شدنی نیست

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

اگر مرا کشتند و پیدایم نکردید همه خیابان های شهر، مزار من است

همان حال و هوایی امشب در من است که شب نماز جمعه ای داشتم که دستور قتل
عام صادر شد و فردایش ندا از میان ما رفت. بی بی سی را بعد از چند شب
بدون پارازیت دیدم و فهمیدم چرا در این شب مهم صاف و شفاف رویت می شود؛
چون بنا بود اطلاعیه سپاه را برای ارعاب مردم بخواند و هشدار بدهد و بعد
هم یک کارشناس اینطور تحلیل کند که سپاه به این دلیل ورود کرده است که
مخالفان را محارب و معاند بخواند و توجیه برای دستور تیر داشته باشد و...
ایرادی ندارد. مگر بالاتر از این هم هست؟ بیاینه پر از خشونت سپاه موقعی
منتشر شد تا دل مردم را بلرزاند و اثر بیانیه های خاتمی و موسوی و کروبی
را از بین ببرد و ما را به تردید بیندازد. مگر بالاتر از سیاهی رنگی هم
هست؟ از این وضع بدتر هم مگر می شود؟ چطور می توانیم زیر بار منت و ذلت
برویم و از آقایان بخاطر لطفی که ممکن است در حق ما بکنند متشکر شویم؟
درس فردای ما درس هیهات من ذلت است. امشب فرصتی است تا مرددها و آنها که
دلشان لرزیده، از تاریکی شب استفاده کنند و امان نامه یزید را بپذیرند و
در خانه هایشان را از تو قفل کنند. فردا آنکه می ماند ما هستیم و ما زیر
بار ذلت نمی رویم. بالاتر از سیاهی رنگی نیست. یاد وصیت نامه بعضی از
شهدای مملکتمان افتادم که نوشته بودند دوست داریم اگر مردیم قطعه قطعه
شویم و در راه خدا حتی یک قطره خون در بدنمان نماند... نمی دانم چه حالی
است که امشب مرا به نوشتن وصیت نامه واداشته. نوشتم. روی یک برگه از هرچه
داشتم گذشتم و خطاب به مادرم نوشتم که هرچه هست به مستمندان و فقیرانی
بدهید که در شهرستان کوچکمان زیر تازیانه فقر کمر خم کرده اند و نمی
دانند فقر از کدام در درآمده و بر سرشان آوار شده. نوشتم اگر مرا کشتند و
پیدایم نکردید همه خیابان های شهر، مزار من است و سر هر کوچه و خیابانی
مرا می یابید. و نوشتم اگر مردم و جنازه ام به دستتان رسید و اعضای بدنم
سالم بود همه را اهدا کنید تا شاید چند نفر از مرگ نجات پیدا کنند و جای
ما را بگیرند. چیزی برای از دست دادن نداریم ولی ذلت را نمی پذیریم. این
درس را امام حسین به ما داده و حالا امشب معنایش را می فهمم. بچه ها قوی
باشید. روز سختی در پیش است و روزهای سختی. کاش خیالم از یک بابت آسوده
می شد و آن حال و روز مادرم است که از سر شب نشسته و انگار که فرزندش
راهی جبهه باشد مدام می گوید نرو نرو نرو... او امشب بی خواب است و کاش
چیزی داشتم تا برایش بگذارم و آرامش کنم... صدای رعد آسمان را می شکافد و
قطره های باران موسیقی این شب پر از سکوت را کامل می کند. کم کم دارد صبح
می شود. این شب تیره سرآخر سپید می شود. روزگار بر آیندگان خوشتر از این
باد. یا حسین

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

دم تماشاچی‌ها گرم، دیشب بعد از بازی پرسپولیس شعار یاحسین میرحسین دادند

دیشب بعد از تمام شدن بازی پرسپولیس و شاهین بوشهر که مساوی تموم شد و حال 60 هزار تماشاگر را گرفت، موقع خروج از ورزشگاه توی تونل های خروجی بازار شعار یاحسین میرحسین دغ داغ بود. یکی از بچه ها که رفته بود استادیوم می گفت تماشاچی ها چون شاکی بودن همه همصدا شده بودن. هرچند راضی به تساوی تیم محبوبمون نیستیم ولی دم تماشچی ها گرم. میشه این ماجرای شعار توی تونل های خروجی را که همیشه در حال دو سر می دهند باب کرد.

قطعه جدید از استاد شجریان؛ ای شادی آزادی

دو هفته پس از انتشار قطعه ي فوق العاده ي "زبان آتش" يا "تفنگت را زمين بگذار"، قطعه اي ديگر از محمدرضا شجريان به نام "اي شادي آزادي" بر روي شعري از هوشنگ ابتهاج در اينترنت منتشر شده كه گفته میشود آهنگسازش كيوان ساكت است.

 

منبع عكس: shajarian.net

ممنوع تصویری های جدید

فلامک جنیدی و بهاره رهنما هم ممنوع التصویر شدند

این خاک مال ماست

دستگیری های گسترده در قم

ساعاتی پیش شبکه العربیه به نقل از گزارشگر خود در تهران (نجاح محمد علی) اعلام کرد : دستگیریهای گسترده ای در شهر مقدس قم در حال انجام است . پس از دستگیری و بازداشت سه نوه آیت الله العظمی منتظری به نام های محمد مهدي منتظري ، محمد علي منتظري ومحمد صادق منتظري بعد از افطار دیروز ، فرزندان آیت الله سید حسین موسوی تبریزی دبیر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم هم بازداشت شده اند . این گزارش میافزاید آیت الله منتظری در پی دعوت از مراجع بزرگ جهت شکستن سکوت خود در قبال فجایع ایران ، از آیت الله سیستانی مرجع عالیقدر شیعیان خواسته است در مقابل جنایات اخیر سکوت نکند

روزنامه شرق رفع توقیف شد

ایلنا: وكيل روزنامه شرق از رفع توقيف روزنامه شرق خبرداد
 
سيد محمود عليزاده طباطبايي در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا با اعلام اين مطلب اظهارداشت: هفته گذشته رسيدگي به اتهامات رحمانيان مدير مسوول روزنامه شرق در شعبه 76 دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي مدير خراساني برگزار شد و پس از پايان جلسه اعضاي هيات منصفه مطبوعات مدير مسسول روزنامه را مجرم تشخيص داده و او را مستحق تخفيف مجازات دانستند.
وكيل روزنامه شرق گفت: در حكم صادره از شعبه 76 دادگاه كيفري استان اين روزنامه رفع توقيف شده و مدير مسوول آن به پرداخت صد ميليون تومان جزاي نقدي محكوم شده است.
وي در پاسخ به اين پرسش كه آيا روزنامه "شرق" منتشر خواهد شد؟ اظهارداشت:‌ اين روزنامه قطعا مجددا منتشر خواهد شد ، اما زمان دقيق آن هنوز مشخص نيست.
گفتني است روزنامه شرق در تاريخ 15 مردادماه 86 به دليل مصاحبه با ساقي قهرمان از سوي هيات نظارت بر مطبوعات توقيف شد.

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

بازهم دورغ بیست و سی افشا شد

جمع آوری امضا برای ترک جلسه

با امضای متن لینک زیر از نمایندگان کشورهای عضو سازمان ملل میخواهیم که هنگام سخنرانی احمدی نژاد جلسه را ترک کنند
 

یک توصیه و چند شعار برای راهپیمایی روز قدس

توصیه این است که برای رفتن به راهپیمایی حتما با دوستان جمع شوید و به صورت جماعتی حرکت را آغاز کنید. تجربه این مدت نشان داده است که حتی حرکت به صورت دو یا سه نفره از امنیت لازم برخوردار نیست و ماموران ایجاد مشکل می کنند (مخصوصا اگر نماد سبز همراه داشته باشید) پس برای حرکت از یک مبدا با چند نفر قرار بگذارید و ترجیحا قرارتان در میدان ها و خیابان های اصلی نباشد چون هر کسی بایستد باید خیلی زود متفرق شود...
اما چند شعاری که این روزها در بالاترین و جاهای دیگر خوانده ام از این قرار است : موسوی موسوی خدا نگهدار تو/ بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو... نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران... ما اهل غزه نیستیم ایران تنها بماند... کابینه جنایت خجالت خجالت... اتل متل توتوله دیکتاتور کوتوله... نون و پنیر و هلو احمدی دروغگو... یا حجت بن الحسن ریشه ظلمو بکن
(این شعار آخری هم پرمحتواست و هم امکان درگیری رو پایین میاره)

 

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

دومین نافرمانی گسترده از اوامر رهبر، حکم بیهوشی او را دارد

بعد از نماز جمعه ای که خامنه ای بعد از انتخابات برگزار کرد و آن را به خطابه ای جنگی برای حمله به تظاهرکنندگان تبدیل کرد، این دومین بار است که رسما از یک تریبون دستور مقابله با مردم را می دهد.
همانطور که در آن زمان نیز هیچکس در خانه نماند و همه راه افتادیم توی خیابان ها و آن حوادث تلخ پدید آمد و ندا شهید شد و در مجموع این حضرت آقا بود که بازنده بزرگ لقب گرفت، بار دیگر روز جمعه می آییم تا بی اعتباری توصیه ها و ارعاب های او را به خودش و ایادی نظامی اش ثابت کنیم. این روز آنقدر برای نظام حیثیتی است که جرات اخراج خبرنگاران خارجی را از آن ندارند و همین موضوع برگ برنده ماست. البته موبایل ها را روشن بگذارید و حوادث احتمالی را ضبط کنید ولی بدانید که چشمگیر بودن حضور ما اعتبار نظام را که پیوند عمیقی با مسئله فلسطین دارد از بین می برد. برای همین است که آقای خامنه ای اینقدر بی تابانه از لزوم برخورد با مردم صحبت می کند و هشدارهای لازم را می دهد و همین حالا هم نهادهای امنیتی در حال برنامه ریزی هستند. نیامدن ما طرف مقابل را روحیه و نیرویی تازه می دهد و آمدن ما ضربه ای مهلک بر پیکر اوست. پس از هیچ تهدیدی نباید ترسید. فراموش نکنید که اگر روز بعد از نمازجمعه قبلی خامنه ای به خیابان ها نمی آمدیم، نه دنیا با تصویر جنایتکارانه نظام (کشته شدن ندا) آشنا می شد و نه جنبش زنده می ماند. پس بیایید.

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

هرکسی با خودش چند نفر رو بیاره؛ عصر امروز مسجد هدایت (بدون تاخیر اطلاع رسانی کنید)

توی این یک هفته هر کاری خواستند با ما کردند. مراسم های احیای مرقد را لغو کردند، روحانیون معترض قم را خانه نشین کردند، دفتر کروبی و موسوی را که اسناد زندانی ها در آنجا موجود بود تصرف کردند، مراسم حسینیه ارشاد را لغو کردند، هر چی از دهنشون دراومد به خاتمی و موسوی و کروبی گفتند، همین جور باید بشینیم و منتظر باشیم تا در خونه تک تکمون را بزنند؟ بیایید این دفعه ما بریم سراغشون... مراسم سالگرد طالقانی عصر امروز ساعت 5 در مسجد هدایت (جمهوری چهارراه استانبول) به دوستان اطلاع بدید. فراموش نکنید اون شبکه های دوستانه و اجتماعی که موسوی گفته بود برای همین روزها بود.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

پایگاه های بسیج دانشگاهها در حال تجهیزند

بعد از دو نشست مهمی که آقای خامنه ای با مسئولان و رابطان دانشگاه ها داشت، برنامه ریزی های دقیقی برای مهار حرکت های اعتراضی در دانشگاه صورت گرفت. درواقع علاوه بر تصمیم بر تصفیه اساتید که نمونه آن تصفیه استادان در دانشگاه صنعتی شریف است، کلیه پایگاه های بسیج دانشگاه ها در حال تجهیز به انواع ابزار سرکوب هستند و رایزنی برای حضور نیروی انتظامی در دانشگاه ها نیز صورت گرفته است.
منابعی در داخل بسیج اطلاع داده اند که با هماهنگی های انجام شده، کار توزیع باتوم و گاز اشک آور به مراکز بسیج شروع شده و فرماندهان پایگاه ها جلساتی را درباره راههای برخورد و اختیار عمل در برخورد با دانشجویان برگزار کرده اند.
همچنین خبرها حاکی از آن است که از این پس حضور نیروی انتظامی به بهانه حراست از فضای تحصیلی دانشگاه و حفاظت از دانشجویان، آسان تر و با مجوزهای قانونی سهل تری صورت می گیرد. قابل توجه اینکه طرح امنیت اجتماعی نیروی انتظامی به تازگی به منطقه شش تهران رسیده و محدوده های دانشگاه تهران، کوی، امیرآباد، بلوار کشاورز و... را دربر گرفته است.

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

پیشنهاد برای سبز کردن نماز عید فطر در مصلی رودررو با آقا. نظرتون چیه؟

 امروز یکی از دوستان تلفنی اطلاع داد که قراره برای نماز عید فطر همگی سبزپوش برن به مصلی. البته اگه قرار باشه بریم باید شعارهای الله اکبر و یا حسین میرحسین و بقیه شعارها رو از قبل مشخص کنیم. باید قراری بذاریم تا همه با هم بریم و همه یه جا بشینیم. پراکندگی فایده ای نداره. تجربه استادیوم آزادی نشون داد که باید از قبل منسجم بشیم. برای روز 17 شهریور هم پیشنهاد می کنم همگی از مسیر میدان امام حسین بریم به سمت شهدا. دوستانی که برای عید فطر مصلی موافق هستن روی این موضوع کار کنن تا کم کم خودش رو نشون بده. پیشنهاد بدی به نظر نمی رسه. بعد از حضور پرشور در نماز جمعه میشه نماز عید فطر رو هم سبز کرد و این بار در محضر آقا اعتراض کرد. فکرش رو بکنید برای اولین بار میشه اعتراض حضوری به مقام شامخ ولایت کرد. 

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

آقایان فکر می کنند وبلاگ ابطحی این روزها بازدیدکننده دارد؟


محمد علی ابطحی چند روزی است که وبلاگ نویسی را از سر گرفته است -بخوانید وبلاگ نویسی را برایش از سر گرفتانده اند - اما در همین چند خطی هم که مینویسید و تحویل بازجو ها میدهد تا برایش اینبار اعترافاتش را در وبلاگ عزیزش بگذارند - گویا بازجو ها هم خوب میدانند که دیگر کلاه پخش اعترافات تلویزیونی پشمی ندارد - خوب سوتی هایی میدهد قربانش برم؛

 

حالا که به یک جای دیگر منتقل شدم. اطاق بزرگی دارد با تلویزیون و حیاط 100 متری که بدون چشم بند میشود در آن قدم زد. تا پنجشنبه گذشته، که در این محل جدید تنها بودم. صبح ها، اینجا هم که از خواب بیدار می شدم در این اطاق بزرگ بیشتر تنهائی را حس می کردم. بدون قیژ در ورودی باز هم همان غم موقع بیداری وجود دارد. پریروز عصر پنجشنبه رفته بودم اطاق بازجوئی که وبلاگم را بنویسم

 

آمدم دیدم یک تخت دیگر در اطاقم گذاشته اند. چند دقیقه بعد هم سر و کله ی سعید شریعتی پیدا شد که بار و بندیلش را به دست گرفته و با چشم بند وارد حیاط شد. خیلی خوشحال شدم. بعد از 71 روز غیر از باز جو وتیم قضائی، یک نفر را می دیدم که میخواست با من بماند

 

سعید شریعتی 40 روز بعد از ما دستگیر شده است.کلی اخبار بیرون زندان را در این 40 روزه تعریف کرد. چه اوضاعی بوده است و ما بی خبر بودیم. هر کس ایران امروز را بشناسد می داند که دود آشوبهای خیابانی تنها به چشم مردم و تاریخ وعظمت ایران میرود

 

 

اطاق بازجویی و اعتراف گیری تبدیل به محل نوشتن وبلاگ های ابطحی عزیز شده ، خدایا یک نفر رو هفتاد و یک روز بدون حتی حق خواندن روزنامه در سلول انفرادی نگه داشتند

 

اما شاه بیت حرف های ابطحی عزیز : دود آشوب های خیابانی تنها به چشم مردم و تاریخ و عظمت ایران رفت ، با شما هستم که امروز ایران را میبینید ، یادتان هست آشوب های خیابانی دوران انقلاب را؟ سی سال پیش چه وضعی داشتیم و امروز در چه وضعی هستیم ، نیاکان ما مشروطه را تحویل ما دادند ؛ ما به فرزندان خود چه چیزی را تحویل خواهیم داد؟ سلطنت مطلقه ی ولایت وقیح؟  



۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

Fwd: بخوانید از دختر 19 ساله ای که بعد از تجاوز در زندان، می خواهد خودکشی کند



----------

سه روز پیش به دیدن یکی از دوستانم رفتم. حتی از گرایش سیاسی او در انتخابات اخیر اطلاعی نداشتم. صحبت به انتخابات رسید و فهمیدم گرایشی یکسان داریم. از اعتراض ها و شلوغی های خیابانی گفت و وقتی به شوخی چیزی درباره تجاوز به او گفتم، چهره اش درهم رفت و جدی شد. به خودم لرزیدم که نکند حرف ناجوری از دهنم پریده باشد. ولی وقتی لب به سخن باز کرد و از دختر همسایه شان گفت که 19 سال دارد و در عنفوان سلامت و طراوت جوانی به مرز جنون رسیده، نه فقط آن لحظه بلکه از آن روز تا حالا که اینها را می نویسم، آرامش ندارم و شبها از خواب می پرم و روزها چشم به چشم خواهرم می دوزم و وقتی صحبت های آقایان را از نماز جمعه می شنوم اشک توی چشم هایم جمع می شود.

از دختر 19 ساله همسایه شان گفت که چهار روز بازداشت بوده و وقتی برگشته، کمری خمیده داشته است... فکرش بکنید خمیده مثل پیرزنها. دختر برای مادرش و فقط برای مادرش تعریف کرده که چطور او را در بازداشتگاه –به همسایه نگفته اند کدام بازداشتگاه – تا حد مرگ لگد باران کرده و کتک زده اند و بعد او را لخت و عور کرده و میان زندانی های معترض سیاسی انداخته اند. به مادرش از جوانمردی این زندانی ها که مثل خودش در خیابان ها بخاطر اعتراضات دستگیر شده بودند، گفته است. این پسرها که همگی جوان بوده اند وقتی او را لخت دیده اند که به سلول آنها پرت شده، یک لحظه با بهت نگاهش کرده اند و از آن موقع پشت خود را به او کرده و حتی یک بار نگاهش نکرده اند چه رسد به اینکه دستی به او بزنند... فکرش را بکنید در آن شرایط چه نیرو و چه انگیزه ای در این بچه های پاک وجود داشته که دختر لخت مادرزاد را گوشه ای تنها گذاشته و پشت به او کرده اند. اما صبح وقتی ماموران در سلول را باز می کنند و با این صحنه عجیب مواجه می شوند - که جوانها نجیبانه پشت به دختر دراز کشیده و دخترک در گوشه ای دیگر خودش را جمع کرده - تصمیم می گیرند فکر شیطانی خودشان را پیاده کنند.

دختر 19 ساله را با خشونت از سلولی که برایش امن بود، درمی آورند و برای اینکه حتما به او تجاوز شود و درس عبرت بگیرد، او را به سلول زندانی های غیر سیاسی یعنی معتادها و اراذل و اوباش می اندازند... مابقی را شاید مادر دختر برای مادر دوست من تعریف نکرده باشد یا اگر تعریف کرده، مادر دوستم ترجیح داده آن را برای فرزندش نقل نکند. همین را گفته که دخترک با پشت خمیده و چشمان کبود به خانه برگشته و حالا بیا برویم به دیدنش برای دلداری و تسلی و...

دوستم می گوید به خانه شان رفتیم ولی همین که پا به اتاق گذاشتیم، دختر از پله ها بالا دوید و به اتاقی رفت و در را به روی خودش بست. مادرش گفت، از روزی که برگشته، همین حالت را دارد و از دیدن آدم ها وحشت می کند. دلیلش را که پرسیدیم گفت: "او را تهدید کرده اند که اگر خود را نشان کسی بدهد یا عکسی از بدن خود به کسی بدهد یا حرفی از ماوقع بازداشتگاه به کسی بگوید، یک دقیقه هم زنده نمی ماند"

او فرار می کند تا چهره اش را نبینند... چهره یک دختر 19 ساله را که به جرم اعتراض به انتخابات به او تجاوز شده و حالا احساس می کند نه آینده ای دارد و نه آبرویی... بغض به گلویم چنگ می اندازد و طاقت از من می گیرد... شبها بی خواب این دختری هستم که نامش را نمی دانم و قرار شد ندانم تا دختر در امان بماند و خیالش آسوده باشد که دوستم و مادرش از قولی که داده اند، برنگشته اند. نه نام بازداشتگاه را می دانم و نه نام دختر را. اما می دانم چقدر از چه کسانی متنفرم و چقدر دوست دارم دخترک زنده بماند و قوی شود و روحیه بگیرد و روزی از مسببین این اتفاق انتقام بگیرد... اصلا نمی دانم در این دختر حسی از انتقام خواهد بود یا نه؟ دختری که جز مظهر مظلومیت و معصومیت و پاکی نیست...

مادرش گفته که چند بار خواسته خودکشی کند ولی جلوی او را گرفته اند. مثل کرها و لال ها شده و گویی نه چیزی می شنود و نه حرفی می زند. فقط هر که را می بیند پا به گریز می گذارد و از دیده ها پنهان می شود. درها و پنجره ها را از ترس خودکشی، میخ کوبیده اند و نه می گذارند تلویزیون ببیند و نه روزنامه بخواند شاید که برگردد... شاید روزی به زندگی برگردد... شاید خودش را دوباره پیدا کند... شاید فراموش کند... شاید فراموش نکند و برای همین زنده بماند... دارم دیوانه می شوم. همانطور که دوستم گفت وقتی اینها را شنید دیوانه شد...


Fwd: دندان شکسته سعید شریعتی


آنچه که از تصاویر بیداداگاه چهارم دیده شد را با عکسی  قبل از آن مقایسه
کردیم؟ به نظر شما دندانهای سعید شریعتی چگونه شکسته؟

بخوانید از دختر 19 ساله ای که بعد از تجاوز در زندان، می خواهد خودکشی کند

سه روز پیش به دیدن یکی از دوستانم رفتم. حتی از گرایش سیاسی او در انتخابات اخیر اطلاعی نداشتم. صحبت به انتخابات رسید و فهمیدم گرایشی یکسان داریم. از اعتراض ها و شلوغی های خیابانی گفت و وقتی به شوخی چیزی درباره تجاوز به او گفتم، چهره اش درهم رفت و جدی شد. به خودم لرزیدم که نکند حرف ناجوری از دهنم پریده باشد. ولی وقتی لب به سخن باز کرد و از دختر همسایه شان گفت که 19 سال دارد و در عنفوان سلامت و طراوت جوانی به مرز جنون رسیده، نه فقط آن لحظه بلکه از آن روز تا حالا که اینها را می نویسم، آرامش ندارم و شبها از خواب می پرم و روزها چشم به چشم خواهرم می دوزم و وقتی صحبت های آقایان را از نماز جمعه می شنوم اشک توی چشم هایم جمع می شود.

از دختر 19 ساله همسایه شان گفت که چهار روز بازداشت بوده و وقتی برگشته، کمری خمیده داشته است... فکرش بکنید خمیده مثل پیرزنها. دختر برای مادرش و فقط برای مادرش تعریف کرده که چطور او را در بازداشتگاه –به همسایه نگفته اند کدام بازداشتگاه – تا حد مرگ لگد باران کرده و کتک زده اند و بعد او را لخت و عور کرده و میان زندانی های معترض سیاسی انداخته اند. به مادرش از جوانمردی این زندانی ها که مثل خودش در خیابان ها بخاطر اعتراضات دستگیر شده بودند، گفته است. این پسرها که همگی جوان بوده اند وقتی او را لخت دیده اند که به سلول آنها پرت شده، یک لحظه با بهت نگاهش کرده اند و از آن موقع پشت خود را به او کرده و حتی یک بار نگاهش نکرده اند چه رسد به اینکه دستی به او بزنند... فکرش را بکنید در آن شرایط چه نیرو و چه انگیزه ای در این بچه های پاک وجود داشته که دختر لخت مادرزاد را گوشه ای تنها گذاشته و پشت به او کرده اند. اما صبح وقتی ماموران در سلول را باز می کنند و با این صحنه عجیب مواجه می شوند - که جوانها نجیبانه پشت به دختر دراز کشیده و دخترک در گوشه ای دیگر خودش را جمع کرده - تصمیم می گیرند فکر شیطانی خودشان را پیاده کنند.

دختر 19 ساله را با خشونت از سلولی که برایش امن بود، درمی آورند و برای اینکه حتما به او تجاوز شود و درس عبرت بگیرد، او را به سلول زندانی های غیر سیاسی یعنی معتادها و اراذل و اوباش می اندازند... مابقی را شاید مادر دختر برای مادر دوست من تعریف نکرده باشد یا اگر تعریف کرده، مادر دوستم ترجیح داده آن را برای فرزندش نقل نکند. همین را گفته که دخترک با پشت خمیده و چشمان کبود به خانه برگشته و حالا بیا برویم به دیدنش برای دلداری و تسلی و...

دوستم می گوید به خانه شان رفتیم ولی همین که پا به اتاق گذاشتیم، دختر از پله ها بالا دوید و به اتاقی رفت و در را به روی خودش بست. مادرش گفت، از روزی که برگشته، همین حالت را دارد و از دیدن آدم ها وحشت می کند. دلیلش را که پرسیدیم گفت: "او را تهدید کرده اند که اگر خود را نشان کسی بدهد یا عکسی از بدن خود به کسی بدهد یا حرفی از ماوقع بازداشتگاه به کسی بگوید، یک دقیقه هم زنده نمی ماند"

او فرار می کند تا چهره اش را نبینند... چهره یک دختر 19 ساله را که به جرم اعتراض به انتخابات به او تجاوز شده و حالا احساس می کند نه آینده ای دارد و نه آبرویی... بغض به گلویم چنگ می اندازد و طاقت از من می گیرد... شبها بی خواب این دختری هستم که نامش را نمی دانم و قرار شد ندانم تا دختر در امان بماند و خیالش آسوده باشد که دوستم و مادرش از قولی که داده اند، برنگشته اند. نه نام بازداشتگاه را می دانم و نه نام دختر را. اما می دانم چقدر از چه کسانی متنفرم و چقدر دوست دارم دخترک زنده بماند و قوی شود و روحیه بگیرد و روزی از مسببین این اتفاق انتقام بگیرد... اصلا نمی دانم در این دختر حسی از انتقام خواهد بود یا نه؟ دختری که جز مظهر مظلومیت و معصومیت و پاکی نیست...

مادرش گفته که چند بار خواسته خودکشی کند ولی جلوی او را گرفته اند. مثل کرها و لال ها شده و گویی نه چیزی می شنود و نه حرفی می زند. فقط هر که را می بیند پا به گریز می گذارد و از دیده ها پنهان می شود. درها و پنجره ها را از ترس خودکشی، میخ کوبیده اند و نه می گذارند تلویزیون ببیند و نه روزنامه بخواند شاید که برگردد... شاید روزی به زندگی برگردد... شاید خودش را دوباره پیدا کند... شاید فراموش کند... شاید فراموش نکند و برای همین زنده بماند... دارم دیوانه می شوم. همانطور که دوستم گفت وقتی اینها را شنید دیوانه شد...

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

این محصولات را نخرید

گزارش سه شنبه شب/ بحران آگهی در صداوسیما را جدی بگیرید. باید با نخریدن اجناس شرکت هایی که تبلیغاتشون رو به این سازمان خیانتکار و بازوی جنایتکاران میدن بفهمونیم که پولشون در راه مقابله با مردم مصرف میشه نه برای مردم. دیشب این آگهی ها رو دیدم: برنج محسن، برنج طوبا، مایع ظرفشویی گلی، ایرانسل، بانک سرمایه، بانک توسعه تعاون، ماکارونی رشد. از دوستانی که به آگهی های تلویزیونی برمی خورند خواهش می کنیم اسامی شرکت ها و محصولات رو اطلاع رسانی کنند

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

Fwd: کیهان بچه‌های ایدئولوژیک










کیهان بچه‌ها
 
 







۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

گزارش یکشنبه شب/ تبلیغ بانک پارسیان و کلوچه درنا در صداوسیما زیاده شده

از امروز با کمک بالاترینی ها می خواهم کالاها و شرکت هایی که تبلیغاتشون تو صداوسیما چشمگیره رو معرفی کنم. چند روزی بود که تبلیغات خیلی پایین اومده بود ولی مثل اینکه باید حساب خودمون رو با این وطن فروشا صاف کنیم. یکشنبه شب این تبلیغها زیادتر از حد معمول دیده می شد: پوشک مای بیبی. کلوچه درنا، بانک پارسیان، بانک سرمایه، محصولات تبرک
نکته دیگه راجع به دوستانیه که پیشنهاد شب قدر رو تو مهدیه تهران و راهپیمایی قدس رو دادن. اگه همه موافقید زودتر انرژی بذارید تا همه تکلیفمون رو بدونیم 

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

روز قدس را به کام انحصارطلبان و حامیان حماس زهر کنیم

اگه بتونیم راهپیمایی روز قدس رو سبز کنیم یا به هر طریق کاری کنیم که جو امنیتی بر اون حاکم بشه، پیروزی بزرگی به دست آوردیم. بیایید راجع به این موضوع از همین امروز اطلاع رسانی کنید. توی تاکسی، اتوبوس، محله و هر جایی که هستید از مردم دعوت کنید که بیان. مثل همیشه سبز می پوشیم و قدم می زنیم و اگه متمرکز شدیم شعار میدیم. خواهشا لینک های دعوت به تجمع رو داغ کنید. روز قدس خیلی مهمه. همون جوری که باعث شدیم برای نماز جمعه یه امام جمعه جدید بیارن (و احتمالا هاشمی رو بردارن) حالا باید این روز رو هم که نظام ازش بهره برداری ایدئولوژیک می کنه به هم بزنیم. یا علی

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

آدرس یکی از چماقدارها که خودش و وانتش را در اختیار لباس شخصی ها گذاشته بود

در راستای شناسایی عناصر خود فروخته ای که جوانان ما را در خیابان ها و کوچه ها زدند و کشتند و هزار بلای دیگر سرشان آوردند، آدرس یکی از اراذلی که خودش و وانت اش را در اختیار نیروهای سرکوبگر گذاشته بود و هر روز چماقدارها رو سوار وانت می کرد و به محل درگیری ها می برد، اعلام می شود. از سبزهای ساکن پاسداران و نوبنیاد و اختیاریه می خواهیم تا خدمت این چماقدار و وانت سبز رنگش برسند. نشانی این آقا که اسمش محمد ابراهیمی است: خیابان پاسداران، بالاتر از چهارراه پاسداران، خبابان عابدینی زاده، خبابان خاش شمالی، پلاک 18. شماره وانت 853ی42
این اقا از اعضای بسیج مسجد امام صادق تو همون محله است. لطفا داغ کنید تا بچه های پاسداران و نوبنیاد و اون حوالی ببینند و خدمت آقا برسند

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

توتالیتر


ورق خوردن تاریخ ایران از اواسط دهه ی هشتاد آغاز شد؛ جایی که گفته شد مردم دیگر اقبالی به چهره های شناخته شده ی سی سال اخیر ندارند و با انتخاب احمدی نژاد به سراغ چهره جدیدی رفتند.

اتفاقی که در انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران افتاد حتی انتخابات نهم را نیز زیر سوال برد، ملموس تر شدن ساختار قدرت -قدرت واقعی نه صرفا اسمی-که عبارت بود از دخالت مستقیم رهبر در انتخابات از طریق شورای نگهبان و اهرمی نظامی و گوش به فرمان به اسم سپاه و بسیج. حتی در انتخابات سال هشتاد و چهار،مهدی کروبی-نامزد معترض به نتایج- خبر از دخالت بسیج و شخص فرزند خامنه ایی در انتخابات داد که در آن زمان آنچنان مورد توجه قرار نگرفت.


اما اتفاقی که در انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت افتاد آشکارا دخالت علنی و تغییرات گسترده در نتایج انتخابات را چنان عیان کرد که جواب درستی بود به رای آوردن احمدی نژاد در سال هشتاد و چهار-که در آن زمان به پای بی علاقه گی مردم به هاشمی گذاشته شد- و جواب درست این بود : خامنه ایی همه ی قدرت را میخواهد


در آن زمان اکثرا انتخاب احمدی نژاد را حاوی پیام های مهمی از طرف مردم دانستند و حتی اصلاح طلبان به نقد از درون و آسیب شناسی خود پرداختند و حتی عقب تر رفته و انتخاب مردم در شوراهای شهر دوم و مجلس هفتم را نیز به دلیل ضعف های خود ارزیابی کردند.

این درحالی بود که فقط یک کلمه غلط بود : انتخاب ! و درست آن این بود : انتصاب


و این انتصابات دقیقا از مجرای انتخابات صورت میگرفت ، در گام اول شورای نگهبان -نماینده گان خامنه ایی- اقدام به محروم کردن فله ایی نامزدهای اصلاح طلب می کردند سپس با به صحنه آوردن اقلیت خود و با استفاده از عدم مشارکت بالای مردم کنترل شوراها و سپس مجلس را بدست گرفتند. اما این گام برای رسیدن به اهداف بلند مدت-بستن پرانتزی به نام اصلاحات در ایران- کوتاه بود و همچنان وزارت کشور به عنوان نبض اداره ی کشور از دستشان خارج بود-هرچند با مرعوب کردن عبدالله نوری و تاج زاده حالا موسوی لاری گزینه ایی به مراتب بهتر برای آنان بود- و این مهم به جز با دست گرفتن دولت محقق نمیشد

جستجوی این وبلاگ

Blog Archive